اولویت و ارزش من و آنه مربیان اصلی کوچ هستیم. آنه با همسرش پیت در فرانسه زندگی می کند. آنها در اوایل دهه شصت زندگی خود هستند و بیش از یک دهه است که در فرانسه زندگی می کنند. فرزندان آنها در خارج از کشور زندگی می کنند. آنها گروهی دوست داشتنی از دوستان دارند که اغلب آنها را می بینند، که همگی دارای پیشینه فرهنگی هستند. او دلتنگ فرزندان و خانوادهاش در هلند است، اما آنها همچنین از اینکه میتوانند در نزدیکی دریاچه انسی زندگی کنند، خوشحال هستند، دریاچهای آرام که از چشمههای کوه تغذیه میشود و به آب تمیزش معروف است. ما حدود 4 جلسه با یکدیگر داشتیم و مطالعه موردی زیر یکی از چالشهای کلیدی را که روی آن کار کردهایم توضیح میدهد.چالش طبیعت آرام و زیبا برای آنه که در مرخصی پزشکی است و دستمزد بیماری دریافت می کند، مهم است. برای ارائه زمینه مناسب، آنه در سال 2020 به سرطان ریه مرحله 4 مبتلا شده است و تحت درمان است، که توسط یک تیم پزشکی کامل و یک تیم بهداشتی حمایت می شود. او چند بار در بیمارستان بستری شده است زیرا ایمنی بدن او به دلیل چند عمل جراحی به شدت تغییر کرده است. او تحت پرتودرمانی است و در حال حاضر تحت ایمونوتراپی است. او جدای از یک بیمار، مادر، مادربزرگ، دوست و همسر است. این رویداد تغییر دهنده زندگی، بسیاری از جنبه های زندگی، هویت، روابط، موقعیت کاری، سلامت، امور مالی و بسیاری موارد دیگر را برانگیخته است. چالش اصلی او این است که او در حال تلاش برای مدیریت پیشبینی زندگیاش و فوریتهایی است که برای استفاده حداکثری از امروز و ایجاد تعادل در آن به کار میرود تا برای اطرافیانش، کار روزانه ادامه داشته باشد. چالش هایی که در طول جلسه کوچینگ با آنها مواجه شد: _ پایان ناگهانی زندگی کاری او: مریض شدن او به این معنی بود که ناگهان مجبور شد کارش را به دلیل پرستاری متوقف کند، کاری که او از 17 سالگی انجام داده بود و او را با چنین شادی و رضایت باورنکردنی به انجام رساند. او به طور طبیعی فردی مراقب است و از مراقبت از بیماران خود لذت می برد. این به او حس هدفمندی داد. در حالی که رسیدن به بازنشستگی برای بسیاری یک هدف بسیار قابل توجه است، برای آن چنین انتقال ناگهانی چالش برانگیز بود. _ محدود بودن در فعالیت ها و زندگی اجتماعی: او اغلب در خانه تنهاست در حالی که همسرش پیت به طور تمام وقت کار می کند. او همچنین یک پرستار متخصص است و در شیفت شب نیز کار می کند. سگ هایشان اسکوبی و لستر چند سال پیش مردند او به سگ علاقه زیادی دارد و دوست دارد سگ دیگری داشته باشد، اما به دلیل شرایط او، کمی چالش برانگیز خواهد بود. سطح انرژی او کاهش یافته است، به این معنی که او اغلب خود را در خانه، استراحت، مدیتیشن، مطالعه، استراحت، پیاده روی، گپ زدن با همسایگانش و تماشای تلویزیون است.سایر دوستان او بیمار نیستند و او دلتنگ معاشرت با آنها است زیرا همه اطرافیانش به اندازه او وقت کمی ندارند، و در عین حال، او احتمالا زمان کمی دارد زیرا سرطان قابل درمان نیست (هنوز)._ تامین نیازهای همسر و سال آخر قبل از بازنشستگی: او گفت که چالش اصلی او این است که همسرش پیت آنقدر کار می کند که او در خانه تنها مانده است. فرزندانش خارج از کشور هستند و دوستانش مشغول هستند. او احساس تنهایی می کند. او میخواهد شوهرش کمتر کار کند، اما همچنین نمیخواهد کار را از او بگیرد، زیرا او 10 ماه دیگر تا بازنشستگیاش فرصت دارد و آنها به پول نیاز دارند. آنه در زمان کار کمتر از گذشته حمایت مالی دریافت می کند. او احساس تضاد می کند زیرا این زندگی او نیز هست و در حال حاضر کمی احساس تنهایی می کند.اولویت و ارزشچالش ها بصورت خلاصهاین مسایل یک فوریت و چالش را به همراه دارد تا از زمان و زندگی او نهایت استفاده را ببرد. دلش برای شوهرش تنگ شده و دوست دارد زمان بیشتری را با او بگذراند. احساسات و ارزشهای درگیرعواطف، احساسات و ارزشهای بیشماری وجود دارد. او در سطوح مختلف مرتبط با این چالش و موضوع خاص در مورد اینکه چگونه سرطان او را به طور کامل تغییر داده و چگونه جهان اطراف خود را درک می کند صحبت کرده است. نظریه ارزیابی شناختی (لازاروس، R. S.، 1991)، توضیح می دهد که چگونه احساسات نتیجه ارزیابی شناختی ما از یک موقعیت هستند. بر اساس این نظریه، تفسیر ما از یک رویداد، پاسخ عاطفی ما را تعیین می کند. به عنوان مثال، اگر موقعیتی را تهدیدآمیز درک کنیم، ممکن است ترس را تجربه کنیم، در حالی که اگر موقعیتی را به عنوان یک چالش درک کنیم، ممکن است احساس هیجان کنیم.
در این مورد، به دلیل نامشخص بودن وضعیت، او دائماً با ترس مبارزه می کند. این باعث تیرگی احساسات او، افزایش نوسانات در احساسات او و تغییر ارزش های او شده است. این مورد توسط استانتون و همکاران (2019) پشتیبانی می شود که بیان می کنند که سرطان می تواند منجر به احساس عدم اطمینان و از دست دادن کنترل شود که می تواند بر احساس خود و هویت فرد تأثیر بگذارد. پارک و همکاران (2012) همچنین بیان میکنند که سرطان میتواند منجر به تغییراتی در ارزشها و اولویتهای فرد مانند افزایش قدردانی از زندگی و روابط شود.هویت و خود او: او احساس عدم اطمینان می کند و کنترل زندگی خود را از دست داده است. او نمیداند چه مدت طول خواهد کشید و بیماری چگونه پیشرفت میکند. در ماههای زمستان، اغلب سختتر است زیرا سرماخوردگی میتواند به عفونت ریه تبدیل شود که منجر به بستری شدن در بیمارستان میشود. این از دست دادن کنترل بر احساس خود و هویت او تأثیر گذاشته است. در رابطه با این چالش خاص، به این معنی است که او برای «بهرهآوری حداکثری از زندگی و تجربهاش تا جایی که میتواند» ارزش قائل است.بدن او: او نمی تواند مانند گذشته به بدن خود اعتماد کند. در طول جلسات ما، او اشاره کرد که او فردی بسیار آگاه است، تمرکز زیادی انجام داده است و احساس می کند با خودش هماهنگ است. بدون اینکه بداند بدنش چگونه پیشرفت می کند، احساس می کند که نمی تواند به بدن خود اعتماد یا کنترل کند. او نمیخواهد بیمار شود، اما بدنش با آن مبارزه میکند. در رابطه با این چالش خاص، او میخواهد به بدن خود احترام بگذارد و به احساس سلامتی و انرژی تا حد امکان اهمیت میدهد. این همچنین به این معنی است که او میخواهد سالم بخورد و بنوشد، از الکل اجتناب کند و برای حفظ قدرت و استقامت خود و برای داشتن یک تعادل کلی در زندگی اش ورزش سبک انجام دهد.دنیای اجتماعی او: در حال حاضر، او احساس تنهایی می کند. او گفت: "من می دانم که تنها نیستم، زیرا دوستان و خانواده زیادی دارم که به آنها اهمیت می دهند، اما آنها فقط زمان کمتری نسبت به من دارند." او احساس می کند که داشتن یک زمینه اجتماعی خاص، مانند حمایت خانواده و دوستانش، به او کمک می کند تا با احساسات و استرس خود کنار بیاید. او احساس تنهایی می کند، که شامل این است که او احساس غمگینی می کند. دلش برای بچه هایش که بالغ هستند و زندگی پرمشغله ای دارند، تنگ شده است. آنها رابطه خوبی دارند و مرتباً به ملاقات یکدیگر می روند، اما به دلیل اینکه خانواده هایی نیز دارند، او می خواهد فضای مورد نیاز برای رسیدگی به نیازهای آنها را نیز فراهم کند. او بسیار مستقل است و روزها را پشت سر می گذارد.رابطه او: او معتقد است که پیت بیش از حد کار می کند. او احساس تنهایی میکند و دلتنگ او میشود، زیرا خیلی در خانه است. او احساس ناامیدی می کند. در عین حال، او برای نظر او ارزش قائل است و همچنین برای اینکه او در آخرین سال کاری خود قبل از بازنشستگی است، بنابراین نمیخواهد شغلش را از او بگیرد، فقط برای اینکه با او باشد. او در این مورد بسیار احساس تعارض می کند.دیدگاه های مختلف سلب قدرت و ابزارهای قدرت مربوطه: در واکنش به عادات روزانه آنه یک فرد بسیار مثبت است. منطقاً او با احساسات غم انگیز و منفی پیرامون بیماری خود دست و پنجه نرم می کند. ما بررسی کردیم که او زمان خود را در حال حاضر چگونه میگذراند و در عوض چگونه میخواهد آن را صرف کند. او اشاره کرده است که چگونه وقتی احساس خستگی و استرس می کرد، احساسات خود را سرکوب می کرد. در طول جلسات ما، او گفت که بیش از حد تلویزیون تماشا می کند. به نوعی باعث شد که احساس بهتری داشته باشد، زیرا ذهن او را از احساسات ناراحت کننده و تنها بودن منحرف می کرد، با این حال، او گفت که احساس تنهایی در حال افزایش است. او سپس متوجه شد که این یک رفتار خودکار، و بخشی از زندگی روتین او بود. تا جایی که او دیگر آن را ندید.دیدگاه توانمندسازی جدید:پاسخگویی به نیازهای واقعی او در یکی از جلسات، آنه اشاره کرد که میخواهد در مورد فعالیتهای خود در طول روز هوشیارتر باشد. از او پرسیدم که وضعیت ایده آل او چیست؟ آنه فهرستی از چیزها را ذکر کرد. از او پرسیدم کدام یک بیشترین تأثیر را در تسکین دارد. او تشخیص داد که می تواند با یک دوست تماس بگیرد و از او بپرسد که آیا مایل است برای پیاده روی به آنه ملحق شود. نه هر روز، بلکه زودتر از موعد تا بتوانند برنامه ریزی کنند و او کمتر احساس تنهایی کند. او اشاره کرد که اغلب بعد از ظهر است که احساس تنهایی بیشتری می کند و تلویزیون تماشا می کند، بنابراین از قبل برنامه ریزی می کند و این را در برنامه روزانه خود جای می دهد.
دیدگاه ناامیدکننده: (حقیقت در مقابل تقلب ) وقتی همسرش از او پرسیده بود که "دوست دارید چه اتفاقی بیفتد" آنه اشاره کرد که دوست دارد شوهرش را بیشتر در خانه داشته باشد تا بتوانند با هم به سفر بروند. ، به پیاده روی بروید، یکدیگر را ببینید و برای دیدن فرزندان خود به هلند بروند. وقتی از او پرسید: "چه چیزی مانع تو می شود"، او اشاره کرد که شوهرش هنوز باید کار کند زیرا آخرین سال او قبل از بازنشستگی است. او نمی خواهد کار را از او بگیرد زیرا کار برای او مهم است. آنها ممکن است به پول نیاز داشته باشند. اما او در این مورد کاملاً مطمئن نبود. وقتی از او پرسیدم «درباره خواستهات با شوهرت چه صحبتی کردهای»، او گفت که نمیخواهد آن را مطرح کند، زیرا فکر نمیکند به اندازه کافی برای او مهم باشد که در حرفهاش تغییر کند. این یک باور محدود کننده بود و او را از اقدام باز می داشت. حقیقت او در اینجا چیست، آنه نمیخواست مشکل شوهرش روی شوهرش تأثیر بگذارد تا او بخش مهمی از زندگیاش، یعنی کارش را از دست بدهد.باور توانمند:تغییر می تواند اتفاق بیفتد و من ارزشش را دارم - از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است و آیا او آن را با همسرش مطرح می کند. چه اتفاقی میافتد اگر او آن را مطرح نمیکرد و همانطور که هست باقی میماند. این زندگی مشترک آنهاست و او نیز سهمی برابر در آن دارد. ما بررسی کردیم که این برای او چه معنایی دارد و او گفت که شاید کمتر بتواند کار کند. او متوجه شد که او نیز به اندازه همسرش مهم است. سلامتی و آخرین مرحله زندگی او به اندازه مرحله آخر کار او مهم بود. برای اینکه آنها در کنار هم شاد باشند، باید یکدیگر را در اولویت قرار دهند.حالات و احساسات بعدیاحساسات او پس از یادگیری و بینش به آرامش منجر شد. او در واقع به آن اشاره کرد. او گفت: «الان همه چیز برای من خیلی واضحتر است. من آن را متفاوت می بینم. زمان باقی مانده من در اینجا به اندازه او مهم است. مال ماست واقعا ممنونم. من احساس آرامش می کنم و در این مورد با او صحبت خواهم کرد. در قیافه و چهره اش هیجان به نظر می رسید، گویی انرژی تازه ای به دست آورده بود. او احساس قدرت می کند و آماده اقدام است.تصمیمات و اهدافداشتن اولویت و تغییر ارزش در روابط در هنگام ابتلا به سرطان رایج است. نورتوس و همکاران (2010) بیان می کنند که راهبردهای مقابله ای، مانند جستجوی حمایت اجتماعی، می تواند به افراد مبتلا به سرطان کمک کند تا پریشانی عاطفی خود را مدیریت کنند. در نهایت، زمینه اجتماعی مانند حمایت خانواده و دوستان، می تواند بر رفاه عاطفی و کیفیت زندگی فرد در طول و بعد از درمان سرطان تأثیر بگذارد (Kroenke et al, 2006). هدف او این است که آنها زمان بیشتری را با هم داشته باشند، به این معنی که او باید کمتر یا به روش دیگری کار کند. او تصمیم گرفت که آن زمان را به همسرش اختصاص دهد. از نظر مسئولیتپذیری، او از من خواست تا یک هفته دیگر با او تماس بگیرم، و در جلسهای که پس از آن داشتیم، گفت که او با آنه همکاری دارد. او خیلی احساس آرامش کرد. آنها حتی با مشاور مالی خود صحبت کردند و او تأیید کرد که فضای کمتری برای کار او وجود دارد. آنه اشاره کرد که همسرش و او حتی با هم ورزش می کردند، و فکر می کند که این برای او نیز کمی آرامش بخش است. گام بعدی این خواهد بود که آنه تصمیم مناسبی را در زمینه کار خود ترتیب دهد.